هرچی دارم مال تو
رفته بودم مشهد.چون این مشهد بابقیه مشهدا فرق داشت پیش خودم عهد کردم براخودم روز اخردعاکنم
این مشهد واقعا مشهدبود.منم واقعا میخاسم زائر باشم
میخاستم گریه نکم .خوشم نمیامد هربارفقط گریه ها وبدبختیا رو میبردم
روزاول ک رفتم تو حرم.تانگاهم افتاد به ضریح اشکم درامد.بااینکه نمیخاسم گریه کنم اما بیشترازهمیشه گریه کردم.ازذوق.ازخوشحالی بودن درکنارامام.
ازاینکه ادم ک نه،انسان حساب شدم.وبین این همه ادم پاک منم رفتم
روز اول نمازخوندم.وهرچی بود به نیت خوشحالی دل خودامام .و...خوندم
روزدوم.نیت بقیه اماما نمازخوندم.هرنمازی روو هدیه میکردم به امامای دیگه مخصوصا امام زمان
روزسوم برای مریضا بود.رفتم پنجره فولاد جای همیشگی من.خیلی دوسدارم بین مرضا بشینم شاید اقا یه نگاهی ام به من مینداختند.
پنجره فولاد:خیلی دلم برات تنگ شده.
پنج شنبه وجمعه برای حضرت ولی عصربود.
شنبه برای اقوام بود.البته این ک میگم هرروز برای کسی بود به این معنا نیست ک تو روز مثلا پنج شنبه فقط فقط برای امام عصر دعا کردم.نه.اما نیتم ایشون بود.
وتوراه برگشتن یا رفتن به حرم تا نمینشستم برای همه دعا میکردم.
دعا کردم هرکسی هرخیری میخاد بهش بده
روزاخر روزی بود ک براخودم میخاستم دعا کنم.اخ ک چ روزی شد.سرتاسر گریه!!!
دعاکردم هرچی خیر مردم میخاند به من هم بده.این دعای من بود.اما بهش گفتم هرچی یادم رفت رو تو برامون دعاکن.
همه این مشهد رو رفتم.اخرش هدیه کردم تمام ثوابشو(البته اگه ثواب داشته باشه)به کسی ک مثل داداش دوسش دارم.امیدوارم دعاهامون قبول بشه.
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |