قطره ای از باران ...
حال من را پرسید ...
بی رمق می نالم :
بی خبر تر از درد ...
تشنه تر از خورشید ...
گمشده در غربت ...
بغض هایم پوسید ...
باز هم دلتنگم ...
مثل هر آدینه ...
خنجری در سینه ...
سرخ از غربت دیرین غروب ...
چشم باران شده بر حالم دلم بارانی ...
حالتی بحرانی ...
باز هم پرچم هشدار زدم بر ساحل ...
که به دریا نروید ...
قلب من طوفانی است ..
خدایا دیگه خودم میمونم وتو
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |