ای همنشین بیهوده گو تا چند
جان مرا به خیره همی کاهی؟
راحت ز جان خسته چه می جویی؟
طاقت ز مرغ بسته چه میخواهی?
ازامروز برنامه زندگیم تغییرمیکنه
نگرانم برای زندگیم........................خیلی نگران
همون اولش گفتم خدایا توکل بخودت اگه درستش همینه که خودت راه بنداز.....
دعام کنید که بخیر بگذره ثانیه ه
نمیدونم چقدر قراره دور خودمو شلوغ کنم؟
هرچی که هست کاشکی فایده داشته باشه بهترازمنفعل بودنه
امروز بود انگار/ دوستم حالش خوب نبود.....خدایا میشه کمکش کنی ازاین امتحانی که داری ازش میگی سربلند بیاد بیرون........فکرکنم خیلی گذاشتیش زیرمنگه........کاشکی خودت یه حرفی میذاشتی تودهنم که بهش بگم.......نمیدونم حرفای من روش تاثیرمیذاره یانه.........
هرچندحال خودمم تعریفی ازحال اون نبود......فکرمیکردم داره حرفای خودمو حرفای دلمو به خودم میگه.......هیچی نگفتم....فقط دلم میخاست کمکش کنم همونجور که دلم میخاد یکی کمک خودم کنه....
یکی....یعنی......خودت
چقدر ناراحت بودم وقتی حرفایی شبیه حرفای خودم بهم میزد...چقدردلم گرفت برات .....اخه بد شناختیمت
کاشکی بهترین تصمیمو بگیره........میدونم دوست عاقلی دارم.....ومیدونم بخاطر شرایط این حرفارومیزد.....خودت کمک کن بهمون.......
من برم صبح بیدارشم خاب نمونم بازم..
داشتم میگ میگ رومیدیدم
هرچی میبینم یادم میافته به اینکه ادم حسود هرکاری میکنه سرخودش بدتر میاد
هرچه کنی بخود کنی
میگ میگ
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رهـا رهـا رهـا من زمن هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک از او جــدا جــدا من نه چشم دل به سویی نه بـاده در سبویـی که تـر کنـم گلویی به یـادِ آشـنـا مـن ستـاره هـا نهفـته در آسمـان ابـری دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من هوای گریه با من
این منم عاشق نیستم ، درمن کسی هست که نه توان دوست داشتن دارد نه توان دوست داشته شدن
من همونجور که نوشتم نه عاشقم نه شاعرم نه غمزده
فقط غم هام شبیه این نوشته هاست گاهی
وخوشحالیم مثل بقیه مردم
مثل پیانو کنارسالن
دکمه سیاه نشونه غم
دکمه سفید نشونه شادی
وقتی یه اهنگ زیبا نواخته میشه که هم دکمه سیاه زده بشه هم سفید
اونوقت ببین چه اهنگی ازآب درمیاد........زندگی روباید خودمون بسازیم.........یه نت دلنشین اززندگیت بساز
براي تمام دردهايم مرهم يافتم..
ولي براي دل..نه..وقتي ميگيرد..وقتي تنگ ميشود..وقتي ميشكند...
فقط بايد درد بكشم وحالا دلم گرفته ومرحمي نيست
افسوس......
ردپاهايم را پاك ميكنم..به كسي نگوييدمن روزي دراين دنيا بودم
خدايا...
كم اوردم..!!
دلم گرفت ازبس همه دلشون گرفته
کاشکی این دلگیری ها کم بشه..نباشه.تمام شه
اصلا نمیشه حذف بشه؟؟؟؟؟؟؟
نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم
نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پیر...
زن که باشی !
زن که باشی ترس های کوچکی داری !
از کوچه های بلند، از غروب خلوت
از خیا بان های بدون عابر میترسی
ازصدای موتورسیکلت هاو دوچرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها می چرخند!
زن که باشی!
عاقبت یک جایی... یک وقتی... به قول شازده کوچولو !
دلت اهل کسی میشد ودلتنگ کسی
تو می مانی وقلبی که لحظه های دیدار تندتر می تپد
سراسیمه می شوی
بی دست وپا می شوی
دلتنگ می شوی
دلواپس می شوی
دلبسته می شوی
می فهمی که نمی شود...
نمی شود زن بود و عاشق نبود
دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی رهایش می کنی وپشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش
به این امید که او سالم باشد
دست خودت نیست
زن که باشی همه دیوانگی های عالم را بلدی !
:همینجوری خوشم امد نوشتم.
خدای من،
این منم وپستی وفرومایگی ام
واین تویی بابزرگی وکرامتت
ازمن این می سزد وازتوآن...
چگونه ممکن است
به ورطه نومیدی بیفتم
درحالی که تومهربان وصمیمی
جویای حال منی؟
نه به آمدن کسی دل خوشـــــــم…
نه از رفتن کسی دل گیـــــــر…
بی کسی هم عالمــــــــــــی دارد…
هیس
اینجاآسمان هم فریادش رابغض کرده براین مصیبت
خدایا.....این چه مصیبتیه؟ اصلا هیچی نمیشه براش گفت....
هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
سسسس
صدارو میشنوید؟؟؟؟ فقط میگه کسی نیست یاری ام دهد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
..
..
توبودی بازم سکوت میکردی؟
من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم ...
یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم
ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...
و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم
هرگز ب جهان در طلب مال نبودیم
لب را ب سخن غیر محبت نگشودیم
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشهرگز ب جهان در طلب مال نبودیم
لب را ب سخن غیر محبت نگشودیم
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
ماکه دلهایمان زمستان است
ماکه خورشیدمان نمیخندد
ماکه باغ وبهارمان پژمرد
ماکه پای امیدمان فرسود
در اوج احساسات
به بی حسی رسیده ام
یا بهتر است بگویم بی تفاوتی
از من نپرس
فقط بدان شخصی به ظاهر انسانم
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
اینو کاشانی میگه/
یه جایه دیگه میگه: دلی دارم که از تنگی درو جز غم نمیگنجد
غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمیگنجد
منکه عاشق نیستم/خداروشکر شاعرهم نیستم/ولی این شعرارو خیلی دوست دارم/
هر دفعه یه بیتش که به دلم بشینه میاد به روی صفحه/
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
فکرکنم عطار گفته باشه//
ϰ-†нêmê§ |